آن زلف مشوش وش اندر خم و تاب اولی
وآن نرگس خوش منظر مخمور و خراب اولی
چون مشک و گل و نسرین خوش منظر و خوش بویند
بر عارض گلگونت بر مشک و نقاب اولی
در دیده من چهرت در سینه من مهرت
هم دیده و هم سینه بی این دو کباب اولی
چون فصل بهار آید گل در صف یار آید
خوش گوی غزل خواند در چنگ و رباب اولی
در وجه می صافی سجاده من بفروش
کاین خرقه که من دارم در رهن و شراب اولی
این نامه بی ناموس در خم می اندارید
کاین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
هان ابن حسام امشب خوش گفتی و در سفتی
شعر تر حافظ را اینگونه جواب اولی